گاهی می شود که بین اعتقاد و عمل انسان تضاد است. به چیزی عقیده دارد، امّا عملش بر خلاف آن است. حتماً برای این تضاد باید سرچشمه ای پیدا بشود، زیرا اعتقاد در عمل اثر می گذارد و عمل در اعتقاد. فرق بین انسان و حیوانات این است که حیوانات انگیزه های غریزی دارند، ولی انسان انگیزه فکری دارد. یعنی می اندیشد و صلاح و فساد چیزی را که می خواهد انجام دهد تعیین و آن گاه بر طبق آن عمل می کند. ولی با وجود این بسیار می شود که بین عمل و اعتقاد او تضاد رخ می دهد. خلاصه باید دید سرچشمه آن در کجاست؟

نمونه اش دو جمله ای است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مطابق این حدیث فرمود: شگفتا از کسی که قیامت را قبول دارد امّا تمام تلاش خود را برای دنیا می کند. و شگفتا از کسی که می داند خشنودی خدا با اطاعت از او به دست می آید امّا گناه می کند.

چنین تضادی از نظر روانی سرچشمه های مختلفی دارد:

1- ضعف ایمان

عقیده سست است. وقتی این گونه باشد با شک آمیخته می شود و این سستی و شک حاکی از عدم باور قلبی است و چنین چیزی در عمل نیز اثر می گذارد، چون عمل آیینه تمام نمای درون آدمی است. وقتی شما می دانید آتش سوزنده است محال است دستتان را نزدیک آن ببرید. اگر به همین اندازه به کلام الهی اعتقاد داشتید محال بود بین عقیده و عملتان تضاد باشد. « «إِنَّ الَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوَالَ الیتَامَی ظُلْمًا إِنَّمَا یأکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَیصْلَوْنَ سَعِیرًا»؛ کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند، (در حقیقت) تنها آتش می خورند، و به زودی در شعله های آتش (دوزخ) می سوزند».[1] بنابراین برای رهایی از این مصیبت و فاجعه باید عقیده را محکم کرد.

2- قدرت شهوات

در ظاهر ایمان خوبی دارد، امّا شهوت به اندازه ای قوی است که بر ایمان غالب می شود. برای جلوگیری از این آلودگی چاره ای جز مهار شهوات از طریق ریاضت نفس، مطالعه حال بزرگان و علما و مطالعه آیات و روایات نداریم.

3- غفلت

ایمان دارد و شهوات قوی هم ندارد، مثل انسانی که از روی غفلت وارد آتش می شود یا بر اثر غفلت آب داغ بر روی دستش می ریزد. در نتیجه غفلت یکی از عواملی است که باعث این گونه تضادها می شود. چنان گرفتار زیبایی ظاهری دنیاست که از هر چیز دیگری غفلت دارد. راه مقابله با غفلت دوام تفکر است. هر روز انسان لحظاتی را برای فکر کردن بگذارد، مخصوصاً هنگام خواب. لحظاتی بیندیشد که امروز من چه کردم؟ کجا هستم؟ چرا آمده ام؟

آمدنم بهر چه بود؟ مقصود از آفرینش من چه بود؟ آیا به هدف آفرینش نزدیک شده ام؟ این دوام تفکر باعث پاره شدن پرده های غفلت می شود.

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟

به کجا می روم؟ آخر ننُمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده ست مراد وی ازین ساختنم؟

جان که از عالَم عِلوی است، یقین می دانم

رختِ خود باز برآنم که همان جا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالَم خاک

دوسه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا برِ دوست

به هوای سرِ کویش پرو بالی بزنم

به هرحال اینکه می بینیم بعضی بر ضدّ عقیده خود عمل می کنند، به سبب همین عوامل است. مثلًا برخی ضرر موادّ مخدّر را می دانند، ولی می گویند چه کنیم نمی توانیم جلوی خودمان را بگیریم، اختیار از دستمان بیرون رفته است.

با توجّه به این مطالب، از یک طرف باید پایه های ایمان را تقویت کرد که این چند راه دارد: مطالعه بیشتر و عمل خوب و صالح، عمل صالح ایمان انسان را راسخ و محکم و نور هدایت را در دل انسان بیشتر می کند، مهار شهوات و دیگر دوام تفکر.

پی نوشت

[1] سوره نساء، آیه 10

منبع:

حوزه